تقدیم به یک همدل...
دلم برايت تنگ
مي گويم : دلم برايت تنگ مي شود ، لبخند مي زني
مي گويم: " نخند! جدّي گفتم "
نگاهت را به موهايم که انگشتانت را درونشان راه مي بري دوخته اي و لبخند کمرنگي روي لبانت آرام گرفته است.
سرم را روي پاهايت گذاشته ام و دارم به تو مي گويم که چقدر دلم برايت تنگ خواهد شد.
مي گويم : دلم برايت تنگ مي شود ، لبخند مي زني
مي گويم: " نخند! جدّي گفتم "
نگاهت را به موهايم که انگشتانت را درونشان راه مي بري دوخته اي و لبخند کمرنگي روي لبانت آرام گرفته است.
سرم را روي پاهايت گذاشته ام و دارم به تو مي گويم که چقدر دلم برايت تنگ خواهد شد.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۸۸ ساعت 17:28 توسط fatima
|