منم همتخت درد و ابلیس
همان تنها و بی کس و چشم خیس
چقدر دوستت دارم ای ابلیس که نماندی بی من
هم بوسه ام توئی ابلیس
بوسه بزن بر شانه ام
می خواهم مار دوش شوم
مغز خورم و سیر شوم

می خواهم مار خورم و افعی شوم
شراب خورم ، مست شوم
دست ده می خواهم بی پروا شوم
پرواز کن می خواهم پردار شوم
همه جا تاریک است
عواقب چشم چرخاندن است که لوچ شده ام
تا شدم ، در آغوشم گیر ابلیس
اذان می گویند
هی ، کجایی ابلیس ؟
می خواهم به جماعت باشد نمازمان
ابلیس جلو سجده کن
دیگر منتظر نباش
بخوان نمازت را
دیگر نیازی به تو نیست بر زمین
همه خود شدند ابلیس
بخوان که می خواهم از مردم پناه آورم به تو
خدا می داند که کافر کیست
بخوان نمازت را
ابلیس دیگر نرو
گم می شوی در دل تیره ی مردم
راه را گم می کنی در دالان تاریک وحشت قلب مردم
حال دگر می دانی راهت را ادامه می دهند
می دانم خودتم باور این را نداشتی که انقدر تیره کنی
می دانم سختت است که شاگردیه آدم کنی
چه کنم که دگرگون شدیم
شاگردی کن ابلیس
نماز را اقامه کن ابلیس
دیگر سجده کن بر آدم
که چنین شدند همانند تو
احسنت گو به آدمی
که چنین یاد می گیرند از تو
یاد گیر از آدمی
چیزی یادت می دهند که شوی ابرابلیس
سلام گو ابلیس

