فاجعه قرن آهن "
در اين زمانه بی روح آهنين سودا
كجاست گوشه دنجی برای آدم ها
شعاع شعله نفرت تنيده در رگها
نمی توان به سلامت گذشت از اين غوغا
شكنجه می شوی آن دم كه چشم می بيند
نشسته رنگ كدورت ميان جامه ما
شميم توطئه پيچيده در مشام همه
به حيرتم ز هر انديشه توهّم زا
در اين زمانه كه وامانده اند دانايان
دگر چه چاره كنم بر عوام بی پروا
تمام حرف و سخن ها نشسته در گرداب
زبان دگر به دهان نيست از برای صدا
« سقوط عاطفه در اين زمانه ظلمت
ز " بيم نان " شده سوگند ميخورم به خدا »
در اين زمانه بی روح آهنين سودا
كجاست گوشه دنجی برای آدم ها
شعاع شعله نفرت تنيده در رگها
نمی توان به سلامت گذشت از اين غوغا
شكنجه می شوی آن دم كه چشم می بيند
نشسته رنگ كدورت ميان جامه ما
شميم توطئه پيچيده در مشام همه
به حيرتم ز هر انديشه توهّم زا
در اين زمانه كه وامانده اند دانايان
دگر چه چاره كنم بر عوام بی پروا
تمام حرف و سخن ها نشسته در گرداب
زبان دگر به دهان نيست از برای صدا
« سقوط عاطفه در اين زمانه ظلمت
ز " بيم نان " شده سوگند ميخورم به خدا »
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۸۹ ساعت 8:42 توسط fatima
|